نفس مامان و بابا ، طاها جاننفس مامان و بابا ، طاها جان، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

طاها مروارید صدف زندگی ما

نوزده هفتگیت مبارک

سلام خوشمل مامانی اول از همه این یه بوس از طرف مامانی و بابایی عزیزم خیلی دلم برات تنگ شده بود تا اینکه دیروز صبح رفتم سونو گرافی ، خیلی شلوغ بود ، چند ساعتی طول کشید تا نوبتم بشه ، وقت گرفته بودم ولی چون خانم دکتر روز چهارشنبه نیومده بودن مریضای اون روزشون هم دیروز اومدن ، به خاطر همین خیلی طولانی شد ، ولی من با ذوق و شوق فراوان منتظر دیدن روی ماهت بودم تا اینکه نوبتم شد و رفتم تو اتاق سونوگرافی ، روی تخت خوابیدم خانم دکتر دستگاه رو روی شکم میکشید من با لذت فراوون تو رو تو مانیتور میدیم ... عشقم نمیدونی چه لذتی داشت وقتی صدای قلبتو شنیدم .... منو بابا حسین خیلی دوست داشتیم بدونیم که شما کاکل زری هستی یا&nbs...
26 آذر 1391

18 آذر ، چهارمین سالگرد ازدواجمون

چهار سال گذشت از اولین روز یکی شدنمان ..... چه خوب بود ولی چه زود رفت ، روزهای زیبایی را با تمام پستی و بلندی ها  پشت سر گذاشتیم ، دلم برای اون روز تنگ شده ، انگار همین دیروز بود که منو حسین جون زندگی پر از عشقمون رو شروع  کردیم ... حالا که چهار سال گذشته احساس میکنم خیلی بیشتر از روزهای اول ازدواجمون دوسش دارم اینو به خودشم گفتم ... اما الان دیگه ما دو نفر نیستیم ، امسال اولین سالی بود که ما تو سالگرد ازدواجمون یه مهمون  کوکچولو ی خوشگل داشتیم اونم نی نی ناز خودمه ، خدایا حفظش کن ... یه سری عکس از کیک و کادو تو ادامه مطلب گذاشتم اگه خواستید ببینید این کیک سالگرد ازدواجمونه که خودم پختم ای...
19 آذر 1391

هفته 16

سلام قند عسلم یه هفته دیگه گذشت و من به تو نزدیک تر شدم مامانی ، روزهایی که گذشت روزهای عزاداری امام حسین  (ع) و  یاران با وفایش بود ،خیلی برات دعا کردم.  شب عاشورا  خاله قزل گل که حدود دو سالی میشه به رحمت خدا رفتن حلیم نذری دارن که بعد از فوت خاله بچه هاش این نذر و ادا میکنن ما هم طبق رسم هر ساله رفتیم خونه خاله   و حلیم نذری رو هم زدیم و دعا کردم که فندق کوچولوی مامان فریبا به سلامتی به دنیا بیاد  .  از امام حسین خواستم همه مامانای منتظرو به حاجت دلشون برسو نه، الالخصوص برای اون  دوستای گلی که تو این وبلاگ باهاشون آشنا شدم و میدونم که منتظر نی نی هستن هم دعا کردم که انشالله ...
6 آذر 1391
1